<-BlogTitle->
هنوز هم مانده ام ....
این بغض من ... میوه ی چه فصلیست ...
که سالهاست نرسیده ...
سخــت است ببـــازی
تمــــامــــ احـساس پاکـت را
و هنــــوز نفهمـیده باشی
اصلــــا دوستـــت داشــت ؟؟؟!!!
هی فلانی!دیگر هوای برگرداندنت را ندارم...
هر جا که دلت می خواهد بــــرو !
فقط آرزو میکنم وقتی دوباره هوای من به سرت زد...
انقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه چشمانت باز هم آرام نگیری !
و اما من...
بر نمیگردم که هیچ
عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم که لم ندهی روی مبل های راحتی...
با خاطراتم قدم بزنی...!!!
از من که گذشت
وقتی یکی بهت میگه دوستت دارم
زود خام نشو
یه نگاه به چشماش بنداز
اگه تونستی خودت و محیط و توش ببینی
بدون که دوستت داره
اما اگه فقط خودتو تو چشماش دیدی
بدون دروغ گفته
اون عااااشقته......
یکی بیاید
دست این خاطره ها را بگیرد
ببرد گردش ..
کلافه کرده اند مرا،
بس که نق می زنند به جانم
من همون دیوونه ایم که هیچوقت عوض نمیشه... همونی که همه باهاش خوش حالن اما کسی باهاش نمی مونه... همونی که مواظبه کسی ناراحت نشه اما همه ناراحتش ميكنن... همونی که تکیه گاه خوبیه اما واسش تكيه گاهي نیس... همون..!! چي بگم؟! هيييي...
میان دریای مهرت غرق شده ام
و در نوازش نسیم عاطفه ات
با تار نازک گیسوانم آهنگ وفا را می نوازم
در رفت و آمد لحظه های تلخ و شیرین زمان
تنها یک لحظه را تقدیمت خواهم کرد
آن لحظه که جز تو و پروردگار خوبم
کسی در قلب و روح من راه نخواهد برد.
من اینجــا
کنـار ِ این همه زیبایی
و تو، تنهایی؛
دلم برای تنهایی ِ تو می سوزد
و خود آشفته ام از این خوشگذرانی؛
با من باش
با من بیا و بمان
که من بدون تو، به روزگار
تلـــخ... ســـرد... اندوهــبار...
فقط نگــاه می کنم...
گاهي فقط بوي يك عطر ، يك تشابه اسم !
براي چند لحظه ...
باعث ميشه دقيقاً احساس كني ،كه قلبت داره از تو سينه ات كنده ميشه ...
کار از پــُـک و نخ و بسته و باکس گذشته...
این روزها کیلومتری دود میکنم خاطراتت را..
هـنـوز مـنـتـظـرم وسـط يـک شـب بـارانـي
کـه از شـدت تـب عـرق کـرده ام
بـيـدارم کـنـي
و بـگـويـي چـيـزي نـيـسـت . . .
خـواب مـي ديـدي
حـَسرتــ بِــــه دِل مـــانـده امــ
یکــ دِل سیـــر نِگــــاهتـــ کُنــــم
بـــی تَـــرس و دِلهـره ..!
سَــگ دارنـد چِشمهــــای لامَصًــبت !!!
پــــاچِــه می گیـــرنـد بــی حِســابــــ ..!!!..
ترکت میکنم و تنهایت میگذارم…
تا بیش از این انرژی ات را صرف نکنی برای…
صادقانه دروغ گفتن…
جایت را با دیگری پر میکنند
احساس ... سیری چند ؟!!؟
آدم هــای عجیبـــی دارد اینجــا ، دوستــی هــایشان نـــاگهانی ســت . .
دلبستــن شـــان غریـــب است و رفتــن شان آشنـــا . . . !
ذهنم فلج می شـــــود… وقتی می خوانمت
و تو حتی نمیگویی
جـــــــــانم . . .
بنـــد دلـــم را
به بند کفـــش هایت گـــره زده بودم
که هر جـــا رفتـی
دلــم را با خود ببری
غــــافل از اینکه
تو پـــا برهنـــه می روی
و بی خبــــر…
نفسم سوخت...!!!
دلم سوخت....!
پر و بالم سوخت...!
کاش پروانه شدن این همه آداب نداشت!
زندگی آن هنگـــــــــــام زیباستــــــــ که آدمی بدانـــــــد فکری به خاطرش در هیاهوستــــــــ .
یک کلام ، اولین و آخرین احساس قلبم نسبت به تو ... دوستت دارم.
تو نیز گفتی مرا دوست داری ، اما دوست داشتنت دو روز است ،
دیروز گذشت و آخرش امروز است!
این من هستم که وفادار خواهم ماند ،
این تو هستی که تنها بی وفایی از تو جا خواهد ماند!
این من هستم که آخرش میسوزم ، این تو هستی که میروی.......
گـــــــــــرسنه ام
گذاشتی
تا
حریصـــــــــــــــم کنی ..!
اما...
ندانســتی یک عاشــق گرسنه
بی تحـــمل که شود
به هر آغـــــــوشی چنـگ میزند ..!
بـیـهـو د ه و ر ق مـی خـو ر نـد
تـقـو یـم هـا ی ِ جـهـا ن ;
ر و ز هـا ی ِ مـن هـمـه یـک ر و ز نـد . . .
شـنـبـه هـا یـی کـه فـقـط
پـیـشـو نـد شـا ن عـو ض مـی شـو د . . .
این روزها فقط کافیه کمیـــــ حضور نداشته باشیـــــ ،
فراموشتــــــ نمی کننـــــ ،
بلکه براتـــــ یه جایگزینــــ انتخابــــ میکننـــــــ کهــ سرگرمــــ بشنــــــ...
بعد تو دلشونــــ میگنـــــ گور باباشــــــ که نیستـــــ ...!!!
وقتی میشکنم...خوب تماشا کن...شاید روزی دنبال تکه هایم بگردی...
من عاشق نيستم! فقط گاهي... حرف تو كه ميشود دلم... مثل اينكه تب كند گرم و سرد ميشود توي سينه ام چنگ مي زند آب ميشود...
باران که می بارد...... دلم برايت تنگ تر می شود.....راه می افتم......بدون-چتر...... من بغض ميکنم....آسمان گريه.
نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند ؟!؟!؟ می گویند حساسیت فصلی است ؛ آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم …
چشمانم را می بندم
نقابت را بردار، بگذار صورتت هوایی بخورد !
تنهایی
چیزهای زیادی به انسان می آموزد،
اما تو نرو...
بگذار من نادان بمانم!
نشسته ام به یاد کودکی هایم …
دور غلط ها یک خط بسته میکشم …
دور تو … دور خودم …
این روزها به طرز عجیبـی با خودم می جنگم که دیده ها را نادیده بگیرم
و شنیده ها را نشنیده ...!
موهـــ ـآمو اونـــقَـــدر کوتـــ ـــآه میـــ ــکُنَـــ م تــ ــآ خــ ــآطِــره انگــــشتــآنَت رو اَز یــ ــآد بِبَــ ــرَטּ
خیـــ ـــلے طـــ ــول نمیــ ــکِشــ ـــــﮧ خــ ـــآطرآتِت دوبــ ــآره مےرویَــــنــد
گر محبت ثمرش سوختن و ساختن است
یا به دنبال محبت سر خود باختن است
من به میدان رفاقت گذرم از سر خویش
تا بدانی که این حاصل دوست داشتن است .
عزیزم چه زیبـا اجرا میکنـی
خط به خط تمام گفتــــه هایم را
خواســـته هایم را
هه !!
امـــــا
برای دیگری!