<-BlogTitle->
شــايد اشــتباهه امّــا عاشـقا دروغ می گن
آدمــــای مهـربـون و بــاوفــا دروغ می گن
اونـا کـه می گن کـه تـا هميشــه ديوونتونن
بـذا بی پرده بگم که به شــما دروغ می گن
اينجا سرزمين واژگان واژگون است :
جايي كه گنج ، جنگ ميشود
درمان ، نامرد ميشود
قهقه ، هق هق ميشود
اما دزد، همان دزد است و درد همان درد...!
کمی زود بود...
دعایت گرفت مادر بزرگ!!!
.
.
.
.
.
.
پیر شدم...
کسانی هستند که ناخودآگاه از خودمان می رنجانیم
مثل ساعتهایی که صبح دلسوزانه زنگ میزنند
و در میان خواب و بیداری بر سرشان میکوبیم
بعد می فهمیم که دیر شده ...
غمگینم...
همانند پرنده ای که به دانه های روی تله خیره شده و به این فکر می کند که چگونه بمیرد...؟
گرسنه و آزاد
یا سیر و اسیر.....
باختنت حتمی است !!
آهای روزگار !!
برایم مشخص کن
اینبار کدام سازت را کوک کرده ایی تا برایم بزنی
می خواهم رقصم را با سازت
هماهنگ کنم
چقدر خوشحال بود شیطان
گمان میکرد فریب داده است مرا!!
نمیدانست تو پرسیده بودی:
مرا بیشتر دوست داری یا
ماندن در بهشت را؟
دنیا رو می بینی ؟
حرف حرف میاره ، پول پول میاره ، خواب خواب میاره
ولی محبت خیانت میاره !