<-BlogTitle->
چــقــدر ســخـت اسـت هـمـرنـگ جـمـاعـت شـدن ...
وقـتـی جـمـاعـت خـودش هــزار رنـگ اسـت ..!!!
پيچ جاده ، آخر راه نيست مگر اينکه تو نپيچي....!
خدایا ، راهی نمی بینم ، آینده پنهان است …
اما مهم نیست ، همین کافیست که تو راه را می بینی و من تو را
خیانت یک اشتباه نیست !
درستترین اتفاق در یک رابطهٔ اشتباه است . . .
ساعت نشدم پشت به دیوار کنم
خود را به دقیقه ها گرفتار کنم
ساعت شده ام که دوستت دارم را
هر ثانیه در گوش تو تکرار کنم
سیــــــــــر شدم . . .
بس که
ســـــــرد و گـــــــــــرم روزگار را
…
چشیدم ! !
خدایـــــــــــــا . . .
چرا تا زنده ایم
روانمان را شـــــــــاد نمی کنی ؟ !
همیکنه مردیم . . .
شادروانمان می کنی ؟ !
پاییز که شد؛
به جُرمِ کم کاری اخراجش کردند؛
رُفتگری که عاشق شده بود؛
و برگ ها را قدم می زد و جارو نمی کرد .
جهان چیزی شبیه موهای توست ، سیاه و سرکش و پیچیده
خیال کن چه بی بختم من! ، که به نسیمی حتی
جهانم آشوب می شود
این روزا باید دشمناتو فراموش کنی …
تنها کسی که می تونه تو رو به خاک سیاه بشونه
یک دوست کاملاً مورد اعتماده . . .
وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید .
جسم انسانها از آنچه در آینه می بینید به شما نزدیکتر است!
دلهایشان دورتر!!
به سلامتی همه ی دلهای نزدیک...
رفاقت را در مکتبخانه ای باختم که بابت شهریه اش زندگیم را باختم!
سکّه ها همیشه سر و صدا می کنند ...
امّا پولهای کاغذی همواره ساکتند!!!
پس وقتی ارزش شما زیاد می شود
ساکت و فروتن باقی بمانید
دلم می خواهد بخوابم
مثل ماهی حوضمان...
که چند روزیست روی آب خوابیده است
ساعت ها را بگذارید بخوابند، بیهوده زیستن را نیازی به شمردن نیست. دکتر علی شریعتی
بـــــاران هـــمیشه مـــــیبـــ ــارد
امــا مـــردم ســـ ــتاره هارا
بیـــ ــ ــشتــر دوســــت دارنــد
نـــامردیـــــســت...!!!
آن هـــمه اشـــک را
بـــه یــــک چــ ـــشمک فروخـــــتنــ!!!
خدايــــــــا دردها از آن بالا کوچک ديده می شوند بيا مسائل را رو در رو حل کنيم
شــايد اشــتباهه امّــا عاشـقا دروغ می گن
آدمــــای مهـربـون و بــاوفــا دروغ می گن
اونـا کـه می گن کـه تـا هميشــه ديوونتونن
بـذا بی پرده بگم که به شــما دروغ می گن
اينجا سرزمين واژگان واژگون است :
جايي كه گنج ، جنگ ميشود
درمان ، نامرد ميشود
قهقه ، هق هق ميشود
اما دزد، همان دزد است و درد همان درد...!
کمی زود بود...
دعایت گرفت مادر بزرگ!!!
.
.
.
.
.
.
پیر شدم...
کسانی هستند که ناخودآگاه از خودمان می رنجانیم
مثل ساعتهایی که صبح دلسوزانه زنگ میزنند
و در میان خواب و بیداری بر سرشان میکوبیم
بعد می فهمیم که دیر شده ...
غمگینم...
همانند پرنده ای که به دانه های روی تله خیره شده و به این فکر می کند که چگونه بمیرد...؟
گرسنه و آزاد
یا سیر و اسیر.....
باختنت حتمی است !!
آهای روزگار !!
برایم مشخص کن
اینبار کدام سازت را کوک کرده ایی تا برایم بزنی
می خواهم رقصم را با سازت
هماهنگ کنم
چقدر خوشحال بود شیطان
گمان میکرد فریب داده است مرا!!
نمیدانست تو پرسیده بودی:
مرا بیشتر دوست داری یا
ماندن در بهشت را؟
دنیا رو می بینی ؟
حرف حرف میاره ، پول پول میاره ، خواب خواب میاره
ولی محبت خیانت میاره !